بالاخره یه روز که توی خونه تنهابودم گوشیم زنگید شیرجه زدم
به طرف گوشیم تاببینم کیه بله خودش بود خودموجمعوجورکردم
یه سرفه هم کردم وکلیدسبز گوشیرو فشاردادم گفت الو.....ولی
من حرف نزدم.....بازم گفت الو...چراجواب نمیدی؟بارسوم که
گفت الو باصدایی سرشارازلرزش وهیجان گفتم بفرماداداش امری
داشتی؟گفت سلام حالتون خوبه؟گفتم به توچه حرفتوبگو
به زور
جلوی خندموگرفته بودم اخه من زیادمیخندیدم.کلادخترشادی
بودم یه ده دقیقه ای پشت گوشی چرت وپرت بارش میکردم
تااینکه بهم گفت میخوام ببینمت منم ازدهنم دررفت گفتم باشه
خلاصه که بهش گفتم اگه میخوادببینه فردابیادجلوی مدرسه م
اونم قبول کرد وپرسیدچطوری بشناسمت؟گفتم بابافلان جای
پارک بشین منم بادوستام ازاونجاردمیشیم گفت خب
ازکجابدونم که کدوم یکی هستی گفتم من بلندترینشونم
درضمن یه کفش هم به کیفم اویزونه گفت باشه منم یه پیرهن
سفیدباشلوارلی میپوشم.بعدخداحافظی کردیم.
تافردای اونروز دل تودلم نبود توی کلاس هم لحظه شماری
میکردم که زنگ بخوره ومن برم شازده روببینم توهمین
فکروخیال بودم که صدای زنگ توی کلاس پیچید به سرعت
اماده شدم بادوستام راهی بیرون مدرسه شدیم قلبم داشت
سینموپاره میکرد وقتی به محل قراررسیدیم ناخوداگاه چشام
توی چشمای پسری افتادکه کنار باغچه بادوستاش نشسته
بودچشام روی صورتش قفل شده بودولی نمیدیدمش اونم منو
نگاه میکردوسرش رو به نشانه شناختن تکان داد.وقتی رسیدم
خونه ازچهرش فقط چشماش که پرازاحساس بود یادم مونده
بودگوشیموروشن کردم وبهش اس دادم سلام جناب
دیدین؟پسندیدین؟جواب دادبله خانومی پسندیدم.راستی قدت
چقدره؟وقتی اس روخوندم خندم گرفت گفتم چطورمگه خیلی
بلندم؟گفت نه حالابگوتو.گفتم قدم174قدتوچقدره گفت هم
قدیم خانوم....روزهامیگذشت ورابطه ی ما گرم تروگرم ترمیشد
قرارهای ملاقاتمون بیشترمیشد برام کادومیخرید...محبت هاش
بی نهایت زیادشده بو روزی چندین بارباهم میحرفیدیم میدونین
کجا؟گلاب به روتون توی محلی به نام wcتاروزی که........
باقیش بمونه.........
نظرات شما عزیزان:
bab khob bego dg jon be labam kardi
dastanet shabihe dastane mane vali ba yekam ...taghir!!!!